1 вин авиаторmosbet casinoonewin casinoaviator 1 winparimatchmosbetpin uplucky jet onlinelackyjetpin uppinupmostbet casinopin up azerbaycan1win aviatorlucky jetmostbet1win kzpin up casino india1 win1win cassinomostbet kzaviator1 winparimatchlucky jetmostbetmosbet1 winmostbet casinopin up4r betmosbet1win1 win azpin up casinomostbet casino1win slot4a betmostbet casinopin up 777pinup azerbaycan1wınmosbetlucky jet casino4rabetmosbetpin up kz1 win4rabet slots1win slotmostbet casino
  • امروز : دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 20 May - 2024
امروز 1
1
یادداشت/ مهدی مقدسی

روستای ساحلی و روضه به زبان انگلیسی

  • کد خبر : 29347
  • ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۷
روستای ساحلی و روضه به زبان انگلیسی
مهدی مقدسی در یادداشتی نوشت: روضه که تمام می‌شده می‌گفت: «روضه انگلیسی چه ربطی به ما دارد؟» یکبار در گوشی به محمد می‌گوید: «دارم یاد می‌گیرم که بروم روضه امام حسین (ع) را در آمریکا بخوانم و شهید بشوم».

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سپاس خبر»؛ مهدی مقدسی در یادداشتی نوشت: ظهر بود که به روستا رسیدیم. محل استراحت بچه‌ها پایگاه بسیج بود. برای پیدا کردنش یک بار روستا را رفتیم و برگشتیم. عجیب بود. جای‌جای روستا عکس شهیدی را نصب کرده بودند که شباهت زیادی به عکس شهید محمدحسن ابراهیمی داشت. از هر چند تیر چراغ برق در روستا یکی به عکس شهید مزین شده بود.

وارد پایگاه مقاومت که شدیم، عکس را از نزدیک دیدم. خیلی شبیه بود. اصلاً خودش بود. اما چه ربطی بین شهید ابراهیمی با روستای ساحلی «کرّی» در تنگستان؟!

استراحت مختصری کرده و وارد روستا شدیم. مرد جوانی را با دختر ۱۰ – ۱۲ ساله‌اش دیدم.
– سلام. محمدحسن ابراهیمی اینجا زندگی می‌کرده؟!
– نه! می‌آمد اینجا. با اهالی دوست بود. برایمان روضه می‌خواند.
این‌ها را در حالی می‌گفت که خنده تلخش کاملاً عیان بود.

خیلی خوشحال شدم. محمدحسن ابراهیمی شهید برجسته بوشهری هاست. شهیدی است که تبلیغ انقلاب و اسلام ناب را وظیفه خودش قلمداد کرد و به «گویان» کشوری در آمریکای جنوبی رفت که حتی یک ایرانی هم در آن زندگی نمی‌کرد. بعد از شهادتش هم، رهبر انقلاب برایش پیام تسلیت صادر کرد. در گروه محققین پیام گذاشتم و تأکید کردم که از این شهید و آنچه به او مربوط است خاطره ضبط کنند.

پرس‌و‌جویی کردیم و متوجه شدیم اصلاً عموی شهید در همین روستا زندگی می‌کند. یکی از محققین را خواهش کردم که برویم خانه عموی شهید. پرسان پرسان «کیچه پس کیچه»‌ها را طی کردیم تا به خانه حاج آقا رسیدیم. فرزند کوچکش، عبدالصمد، که متولد دهه شصت است، آمد دم در گفت حاج آقا خواب است. برادران بزرگترم که همسن و سال شهید بوده‌اند هم ساکن روستایند. در گفت و گو با او متوجه شدیم هم عمو و هم پسر عمو‌های شهید معممند. بعد از نماز مغرب تماس گرفتم گفت پدر بیدار است. رفتیم. خانه را بررسی کردم مشکلی نبود. محقق خواهرمان را همانجا گذاشتم و گفتم مصاحبه‌تان که تمام شد همینجا باشید زنگ بزنید من بیایم دنبالتان. ده دقیقه نشده زنگ زد بیا. هرچه داد می‌زنم حاج آقای هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد! خیلی پیر است.

به عبدالصمد گفتم حیف است. ما آمده‌ایم این همه راه اما خاطره‌ای از شهید نگرفته‌ایم. هرچه کردم بیا خودت مصاحبه بده و از برخورد‌هایت با شهید در همان سنین کم بگو گفت معذورم؛ بیا برویم خانه برادر‌هایم. به خانه‌های برادر‌ها که رفتیم منزل نبودند. یکی بوشهر بود یکی فکر کنم قم بود و یکی هم راضی به گفتگو نشد. در راه بازگشت یادش آمد! گفت بیا برویم خانه دوست صمیمی شهید. هر موقع می‌آمد روستا، خانه ما هم می‌آمد اما خانه دوستش بیشتر می‌رفت و با او مأنوس بود.

به همراه عبدالصمد با محقق دیگری به راه افتادیم. رفتیم آخر روستا بعد از آن خانه، خانه‌ای نبود. در زدیم. گفت در زدن نمی‌خواهد بریم تو. خودش در را باز کرد وارد حیاط بزرگی شدیم. آقایی آمد جلو. خوش و بش کردند. اشاره کرد که‌ایشان همان است که گفتم دوست صمیمی محمدحسن بوده. خیلی تعجب کردم. خیلی معمولی بود. خیلی خیلی معمولی بود. پسر عمو‌های معمم شهید خیلی فرهیخته‌اند عبدالعلی‌شان را الان نه فقط در استان که در استان‌های دیگر هم می‌شناسند. اما شهید با این آقا مأنوس بوده؟!
– چه کاره است؟
– راننده است. با وانتش بار می‌برد.
بوی نان هم در خانه‌اش پیچیده بود. مستمان می‌کرد. همسرش نان محلی می‌پخت و در روستا می‌فروخت. گِرده صبحانه فردایمان را هم از او خریدند. حاج خانم هم خیلی تحویلمان گرفت.

آقا محمد، نوه یک شهید کشف حجاب رضاخانی در همان روستا بود. آژان‌ها مادربزرگش را دنبال می‌کنند؛ در حالی که فرار می‌کرده زمین می‌خورد؛ هم خودش و هم بچه درون شکمش به شهادت می‌رسند. از نوجوانی دوست شهید محمدحسن بوده. این دوستی در جوانی اوج می‌گیرد. برای ازدواج با همسرش هم، شهید، محمد و مادرش را بر می‌دارد می‌برد خواستگاری اولیه. در همان مقطع است که خانواده محمد پای روضه‌های انگلیسی‌اش می‌نشسته‌اند. به او می‌گفته بیا من برایت روضه به انگلیسی بخوانم ببین حال و هوایش چگونه است؟ روضه که تمام می‌شده می‌گفته‌اند بابا روضه انگلیسی چه ربطی به ما دارد؟ یکبار در گوشی به محمد می‌گوید که دارم یاد می‌گیرم که بروم روضه امام حسین (ع) را در آمریکا بخوانم و شهید بشوم.

مصاحبه با محمد سه ساعتی شده است. از آن اردو چندماه می‌گذرد. بار‌ها به ارتباط شهید با محمد (که من از نزدیک دیده‌امش) فکر کرده‌ام و اینکه چه نسبتی بین شهید و شهادت با محمدهاست. حتماً به خودی خود دریایی است که احتمالاً ما را خیلی هم به آن راه نمی‌دهند. امروز ۱۵ اردیبهشت، سالروز پیدا شدن پیکر مطهر محمدحسن ابراهیمی در کشور غریب است. سالروز پیدا شدن پیکر مطهر محمدحسن ابراهیمی در کشور غریب است.

 

مهدی مقدسی کارشناس فرهنگی

لینک کوتاه : https://sepaskhabar.ir/?p=29347

برچسب ها

نوشته‌های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.